مریم صدای روز عاشواست
یا شیون دریاچه ی قوهاست
این هق هق از سرو و صنوبرها
در سوگ حوری پاک و نامیراست
تجریش و تهران و ته دربند
اکنون برایم تلخ و نازیباست
پای چنار پیر فرتوتی
جایم شبیه قمری تنهاست
مثل گرامافون انباری
این سینه قبرستان هر آواست
#مجید_مومن
#شعر_نو
#شعر_معاصر
#غزل_جدید
می پرد از صورتم رنگم غروب
چون زمینی زخمی از جنگم غروب
صبح هوشی مطلقم فکری رها
منطقی آزرده و منگم غروب
صبح چون آوای سبز و دلنشین
می شود آشفته آهنگم غروب
صبحدم سرشار قانونم ولی
می رود قانون و فرهنگم غروب
می دوم در هر خیابان مثل باد
می شوم فرسوده می لنگم غروب
صبح ها سرشار حسم مثل گل
بی تفاوت همچنان سنگم غروب
#مجید_مومن