جام جامی را چشیدی ماه من
در ته جامش چه دیدی ماه من
چشمهای نیمه خوابش را چنان
چشمهای خود کشیدی ماه من
از دل ابری رها بر قله ها
اشک هایش را خریدی ماه من
هفت اورنگ صدای حور را
در بهارستان شنیدی ماه من
از ولایاتی به رنگ آسمان
می رسی عید سعیدی ماه من
آرزوهای به رنگ دود هم
می رسد صبح سپیدی ماه من
#مجید_مومن
#نوعرفانیسممهدی آخ
می خروشی چون خزر هنگام جنگ
می درخشی چون گهر هنگام جنگ
سنگ در دست تو ،شیطان گم شود
پشت دیوار سپر هنگام جنگ
شور نت های حماسی سوی تو
می رسند از دور و بر هنگام جنگ
می زند بر طبل ها دیوانه وار
دستهایی شعله ور هنگام جنگ
می خورند آشفته بر هم سنج ها
روبرویت شیر نر هنگام جنگ
یخ زند تا که تو را بیند به چشم
اژدهایی در به در هنگام جنگ
در رگ و سلولهای مرده ام
می دمی جانی دگر هنگام جنگ
صلح از روی صلیب زخمی اش
می کشد سوی تو پر هنگام جنگ
سیاهی در سیاهی می پرد مثل کلاغی پیر
رود از سینه های مرده ی ما کهنه داغی پیر
شبیه یک چنار خشک و تشنه منتظر هستم
بیاید صورت باران نسوزم در اجاقی پیر
فقط در عالم آدینه و آیینه ها باشد
کسی که می زداید از دلم درد فراقی پیر
بهشتی از درون قاب های کهنه می خیزد
قدم را میگذارد تا حریم خشک باغی پیر
تمام نورهای کهکشان های جوان و دور
شبی آهسته می آید به دیدار چراغی پیر
برای بوسه باران لبانت ماه تابانم
جوان و تازه می گردد برایت اشتیاقی پیر
مریم صدای روز عاشواست
یا شیون دریاچه ی قوهاست
این هق هق از سرو و صنوبرها
در سوگ حوری پاک و نامیراست
تجریش و تهران و ته دربند
اکنون برایم تلخ و نازیباست
پای چنار پیر فرتوتی
جایم شبیه قمری تنهاست
مثل گرامافون انباری
این سینه قبرستان هر آواست
#مجید_مومن
#شعر_نو
#شعر_معاصر
#غزل_جدید
چون پلنگ بیشه ها دلیر
چشمها دو گوی شعله ور
بازوان و هیکلش درشت
می رسد به حومه ی خطر
می رسد به نهر الخلیل
روبروی نیزه و تفنگ
بی مسلسل و سپاه توپ
میکند قیام قلوه سنگ
مثل آنکه از ستاره ها
می رسد گدازه ی شهاب
می شود سپاه روبرو
چون سپاه ابرهه خراب
#مجید_مومن
#اشعار_جدید
#نو_حماسی