آثار دوران پریشانی

روی لبت نجوای عرفانی
از تیره ی خضر بیابانی

چون پرتوهای نور می آیی
از انتهای راه کیهانی

از گردن هر کاج خواهی برد
زخم تبرهای زمستانی

مثل کلاغی می پرد از شهر
آثار دوران پریشانی

با تو جوان و تازه می گردد
دروازه های روبه ویرانی

بیدار کن با بوسه باران را
در ابرها از خواب طولانی


#مجید_مومن